محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

در ساحل زندگی

یکشنبه (1+12)

سلام بهترینم   یکشنبه نزدیکای ظهر بود که حدودا بیست دقیقه ای به کارای اشپزخونه سرم گرم شد و غافل از این دو تا شیطونک وقتی کارام تموم شد  تازه متوجه شدم چرا سر وصدایی نمیاد اومدم برم تو اتاق دیدم در ورودی بازه با ناباوری تمام امیر علی رو دیدم که تقلا میکرد در بیرونی رو باز کنه و بدتر از اون خواهری که داشت عقب عقب از لبه پله تند تندپایین میرفت تازه در جاکفشییییی رو هم باز کرده بودن و تمام کفشا رو بیرون ریخته بودن و چند دقیقه ای هم لا به لای کفشا قدم زده بودن اینم کشف جدید امیر علیه که به خیر گذشت  تازگیها  فهمیده که پشت اون در چه خبره  منم همش باید یادم باشه که در و قفل کنم   تا ب...
29 بهمن 1390

اولین سرما خوردگی زمستونی

سلام نازنین امینم دوباره چند وقته سرما خوردی عزیزم اصلا از اشتها افتادی یکشنبه ساعت دوازده ونیم ظهر بود که تازه بچه ها رو خوابونده بودم و به فکر کارای عقب مونده بودم تا به ترتیب انجامشون بدم دیدم در میزنن در و که باز کردم از ترس منقلب شدم میدونی چرا امیر محمد بود با مامانش یه پسر شیطون و با عرض معذرت یکم بی ادب شیطونی که تو ذات همه شما بچه ها هست اما بی ادبی اول که اومد داخل خونه ان چنان جیغی زد که جفت بچه ها تو خواب زدن زیر گریه بعد از بیدار کردن بچه ها به این طریق شروع کرد به ولو کردن اسباب بازیهایی که با مصیبت جمعشون کرده بودم  تازه این جا قسمتهای خوب خوب قصه مونه ماجرا از اون جا شروع شد که شما از مدرسه اومدی نمیدو...
15 بهمن 1390

ربیع مبارک

  حلول ماه مبارک ربیع الاول  مبارک. سلام گلکم  از اتفاقات خوب دومین ماه از اخرین فصل سال خریدن ترد میل توسط اقای پدر بود که چند ماهی چشم به راهش بودیم ولی بابا اصرار داشت که حتما حتما از دبی بگیره چون بهتره. بالاخره انتطار به سر رسید و ما هم در تلاش برای باربی شدن یکی دیگه از اتفاقات خوب حسنه شدن رابطه بین دو وروجکه ،که تازگیها امیر علی رو بد جوری تو زحمت انداخته مثلا امیر علی داره چیزی میخوره و عطیه زهرا اون طرف تر نشسته ،امیر علی یه کوچولو میبره و تو دهن خواهری میزاره و با یه حس غرور امیزی رقص کنان بر میگرده اما اتفاق بدی که این اواخر افتاد غروب غم انگیز ...
5 بهمن 1390
1